۸۶: تو خدای منی!!
June 11, 2017
۸۸: پس تو چرا اینقدر بزرگی؟!
June 24, 2017
Show all

ایستاده ام، در غباری که پای رفتن ندارد، غباری که غلیظ تر از من است، در من حل نمی شود، غباری که من و تو را ما نمی کند، بلاتکلیفی را می دمد در روح و جسم آدمیت، غباری که خود ساختیم، ما پرورانده ای‌مش تا دلیلی بتراشیم برای نزاع هایمان، پرده ای بین من و تو ، تا هاله ای ایجاد میان روح سیالمان. خود را نیست و قربانی کردیم تا از پاسخ های پیچیده سرباز زنیم ، این کلمات هرچند وصف نمی کند حال من و تو آن غبار را ، اما… دلیلی است بر تمام خود خواهی ها ، بی ثباتی ها، منیت های پوچمان… شاید باران ببارد… آخ که دلم باران غبارکُش می خواهد…