روزنه های امید سوراخ شدند. بهتر بگویم گشاد شدند! تنها مانده ام میان این حفره ها. اسیر شدم در تلی از سلول های امیدواری. من ساخته شده ام تا شکاف ها را پر کنم. بدنم نحیفم با جرز دیوارها آشنا بود اما این حفره ها… این حفره ها را دنیا هم نتوانست پر کند. بهتر است سکوت کنم.