شب که سکوت ندارد. ما به آن سکوت میدهیم. با رویاهایمان یا کابوسهایمان. مرز بین روشنایی یا تاریکی. تللؤ باریکه ی نوری از میان شاخه های درختان جنگلی. غروبی یا گرگ میشی. درختان نمی دانند. شب هم نمیداند. تنها ماه است که از رازهایمان خبر دارد. او هم که در سکوتمان منتظر صبح می شود تا بخوابد.