۷۲: و خداوند صفر را آفرید!
May 28, 2016
۷۴: رویش خرمن گندم!
September 26, 2016
Show all

بازوان قدرمند،توانمند ولی مغز های تهی… تهی را میشود فهمید. قابل درک است. به آسانی همان بازوان نیرومند. اما مغز های پر را چه؟ چه کسی می بیند؟ چه برسد بفهمند. ساعت ها حرف بزن، توضیح بده، بنویس، تا کسی نباشد ببیند، بشنود یا حتی بخواند چه فایده؟! این علت، دارد معلول های تنهایم را می بلعد. می ترسم مغزم پر شود از این علت ها. شاید روزی کسی ببیند ، بشنود یا بخواند این علت های بی معنی را! نمی خواهم آنها معرفم باشند. می ترسم. می ترسم آخرش تهی کنم این جنگل پر هرج مرج را، لمیزرع شود این بوستان حاصلخیز و بکر، بسوزانم همه ی هست و نیستش را. و من هم بی خبر در خانه ی درختیم خفته باشم…