28
September 9, 2013
30: اینجا چراغی روشن است
July 31, 2014
Show all
این داستان نیست، نباید هم باشد، یک تصمیم است. تصمیم ها داستان نمی شوند. ابتدا نویسندگان تصمیم گرفته و قلم به دست می گیرند، چه برسد به خلق یک داستان.
خب تصمیم شکل گرفته، قلم آماده است. همان که فقط خودش شبیه خودش هست! “بیک” و یک دفتر به خط انگلیسی… علت این آخری موهوم است شاید به علت چپ دست بودن صاحب قلم باشد یا یک توفیق اجباری در کشوی خانه ی قدیمی!
خب… درباره ی تصمیم، راستش هنوز شکل نگرفته،راه اندازی نشده و در حد پیش راه اندازیست اگر تحریم نشود.
به نظر من بنده فردی اتفاقی هستم! بیش از 80% پیشرفت ها و پسرفت های زندگیم بر پایه ی اتفاق،حادثه شانس و از این اصطلاحات بوده. یک جایی خوانده بودم شانس همان کمک خداست اما در لفافه!! شاید اینگونه باشد اما من پسرفت های مکرر، سکون های ممتد و پیشامد های منتج به گوشه گیری و گوشه نشینی یم را مدیون این شانس ها هستم. با این تفاسیر آیا آنها کمک هستند یا عذاب. برای من… شاید روزی بیاید که بتوانم شانس های خیر و شر را از هم تشخیص دهم تا هرکسی نتواند به من کمک کند یا مرا معذب نماید…!